معنی اسمان غرنبه

حل جدول

لغت نامه دهخدا

غرنبه

غرنبه. [غ ُ رُم ْ ب َ / ب ِ] (اِ صوت) بانگ و فریاد و شور و مشغله وخروش. (برهان قاطع). بانگ و خروش به تشنیع بود چنانکه بهری بلند و بهری نه. (صحاح الفرس) (نسخه ای از فرهنگ اسدی). بانگ تشنیع بود چنانکه بهری بیرون و بهری اندرون گلو بود. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن). بانگ و مشغله. (جهانگیری) (اوبهی). غریو. (جهانگیری). غریدن. (آنندراج):
دو چیزش برکن و دو بشکن
مندیش ز غلغل و غرنبه
دندانش به گاز و دیده به انگشت
پهلو به دبوس و سر به چنبه.
لبیبی (از فرهنگ اسدی).
ز فضل و بخشش و از کوشش او
ممالک سر به سر دارد غرنبه.
شمس فخری (از جهانگیری) (ازفرهنگ شعوری) (از آنندراج).
|| غر و لند.
- آسمان غرنبه، رعد. رجوع به آسمان شود.
|| چوبدستی. (برهان قاطع). چوبدستی بود که در راه دارند. (صحاح الفرس).


اسمان

اسمان. [اِ] (ع مص) فربه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فربه کردن چیزی. (ترجمان علامه ٔجرجانی). || فربه شدن. || فربه گشتن چاروایان کسی. || صاحب ستور فربه شدن. مالک گردیدن فربه را. || فربه خریدن. || تر کردن طعام را به روغن. || بسیارروغن شدن قوم. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).

اسمان. [اَ] (اِ) صورتی است از آسمان که فلک باشد. || نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی. (ناظم الاطباء). روز بیست وپنجم است از ماههای قدیم و بیست وهفتم نیز به نظرآمده است. (برهان) (آنندراج). رجوع به آسمان شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

غرنبه

‎ غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود.


آسمان غرنبه

(اسم) رعد تندر آسمان غرغره آسمان غرش آسمان غره.

فرهنگ معین

غرنبه

(اِمص.) غرنبیدن، (اِ.) بانگ و فریاد، خروش. [خوانش: (غُ رُ بِ)]


آسمان غرنبه

(~. غُ رُ بِ) (اِمر.) (عا.) = آسمان غرغره. آسمان غرش: رعد، تندر.

فرهنگ عمید

غرنبه

[عامیانه] بانگ و فریاد، خروش،
[قدیمی] سخن درشت،

فارسی به عربی

اسمان

ارتفاع، سماء، غرفه علویه


اسمان غرش

رعد


اسمان خراش

ناطحه السحاب


اسمان صاف

هادی

فارسی به آلمانی

اسمان

Die ho.he [noun], Himmel (m), Himmel (m), Himmelreich (n), Himmel (m), Himmelreich (n)

معادل ابجد

اسمان غرنبه

1409

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری